میگویند وقتی ازدواج نکردهاید فقط یک مشکل دارید و وقتی ازدواج میکنید هزار و یک مشکل. زندگی بعد از ازدواج هر چه هست، پر از معادلههای چند مجهولی است که حل آنها به تنهایی مقدور نیست. زوجین بایستی هر دو برای پویا ماندن زندگی همان اندازه که در ابتدای راه وقت میگذاشتند، انرژی صرف کنند در غیر این صورت روند نزولی پیشروی رابطهشان خواهد بود که منجر به بیتفاوتی و از بین رفتن آهسته آهسته رابطهشان خواهد شد. روش زندگی آدمها، آنها را به آرزوهایشان نزدیک و دور میکند. اگر آرزویتان این است که با همسرتان رفیق باشید باید برایش تلاش کنید. آیا تاکنون تصویری از زندگی زناشویی ایدهآل داشتهاید؟ در مطلب زیر تلاش شده تا چگونگی روش زندگی و مهارتهای لازم برای داشتن زندگی ایدهآل بررسی شود. همچنین اگر بعضی وقتها حوصله زندگی مشترک را ندارید باید مراقب زنگخطرهایی باشید که راه بیبازگشت را نشانتان میدهند.
در این باره با دکتر عزتالله کردمیرزا(متخصص روانشناسی و عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور)، فرحناز رفیعی(مشاور خانواده و روانشناس) و دکتر میرمحمد صادقی (استاد دانشگاه آزاد) درباره موضوع طلاق با محوریت روشهایی که زندگی را لذتبخشتر میکند یا آن را به طلاق میکشاند به گفتوگو نشستهایم.
- در ایجاد پدیدهای به نام طلاق چه موضوعاتی تأثیرگذارند. چه روش زندگیای در نهایت منجر به طلاق میشود؟
فرحناز رفیعی: در روش زندگی آدمها، شخصیت فردی و مهارتهایی که زندگی را با آن یاد گرفتهاند بسیار اهمیت دارد. در مورد روش زندگی خیلی نمیتوان به همه یک فرمول داد ولی به صورت کلی من به همه توصیه میکنم که برای مشاوره قبل از ازدواج حتما اقدام کنند. موضوع این است که متأسفانه آمار طلاق در کشور بالا رفته که بخشی از آن میتواند بهدلیل دخالت خانوادهها باشد. خانوادههایی هستند که میخواهند فرزندشان به هر قیمتی شده ازدواج کند درصورتی که بهنظر من باید دید که دختر و پسر چه میزان مهارت ورود به زندگی مشترک را دارند. اینکه من چه هستم و چه حقوقی دارم در مرحله بعدی اهمیت قرار میگیرد. آنچه باعث میشود در زندگی موفق شویم مهارتهایی است که درون زندگی بهدست آوردهایم؛ چقدر همکاری و گذشت و احترام یادگرفتهایم، چقدر در موقع بحران منعطف بودهایم، چقدر توانستهایم مشکلات طرف مقابل را ببینیم. بهنظر من اگر بتوانیم والدینی را که بچههایشان در مرحله ازدواج هستند آموزش بدهیم موفقتر خواهیم بود. بعضی از مادر و پدرها هستند که حتی در لحظه آخر یاد آوری میکنند «گربه را دم حجله بکش» و« رو نده »و...؛ متأسفانه اینها مهارتهایی است که به بچهها آموزش داده میشود. والدین باید یاد بگیرند که محبت و عشق به فرزند را با «داد و ستد» نشان ندهند چرا که در طولانی مدت این فرزند است که آسیب میبیند. بچه یاد میگیرد که اگر من را دوست دارید باید برای من فلان چیز را بخرید یا فلان کار را انجام بدهید یا اگر دوستم دارند آنها باید برای آشتی پا پیش بگذارند و... . فرزند مفهومی که از دوست داشتن و دوست داشتهشدن یاد گرفته است را به زندگی بعدی (با همسرش) هم میبرد. بدیهی است که ریشه خیلی از مشکلات زناشویی را باید در خانواده پدری زوجین جست. ما قصه عشق را در خانواده پدری یاد میگیریم. تصوری از عشق داریم که قهرمان آن خصوصیاتی دارد که از فرهنگ و فضای خانواده پدری برداشت کردهایم. با ازدواج ما دنبال همان قهرمان میگردیم. کتاب «قصه عشق» استنبرگ تحقیق مفصلی از این قصهها پیش روی ما میگذارد. هر کسی قصهای ایدهآل برای رابطه عاطفی خود دارد و بعد انتظار دارد که همسرش عین همان سناریو را برای او بازی کند و اگر یک جایی نتوانست، فکر میکند که دوستش ندارد.
دکتر عزتالله کردمیرزا: خود واژه طلاق به معنای جدایی و بیزاری جستن از یکدیگر است. برای خیلیها طلاق، جدایی دو نفر در دادگاه است اما در روانشناسی طلاق 5 مرحله مختلف دارد. در مرحله اول، طلاق هیجانی رخ میدهد. در این مرحله زن و شوهر به لحاظ هیجانی همدیگر را برنمیانگیزانند. اگر آدمها در این مرحله به فکر دریافت کمک نباشند و به مراکز دریافت خدمات مشاوره مراجعه نکرده و شروع به گفتوگو نکنند، درصورت تداوم این وضعیت نابسامان هیجانی فاز دوم یا طلاق روانی شکل میگیرد. در این مرحله آدمها علاوه بر اینکه همدیگر را به لحاظ هیجانی برنمیانگیزانند، احساس تنهایی نیز میکنند. در این مرحله هر دو طرف به فکر این میافتند که راهکاری غیر از همسر را جایگزین تنهاییشان بکنند. ایدهآلترین نتیجه این مرحله، رسیدن به مرحله سوم است که همان طلاق قانونی است. در غیر این صورت اگر در همان مرحله بمانند و کاری برای درست شدنش هم نکنند اتفاقات ناگوارتری میافتد. مرحله سوم طلاق قانونی است. خیلیها فکر میکنند که این مرحله نهایی طلاق است در حالی که 2مرحله طلاق اقتصادی و طلاق اجتماعی هم وجود دارد. در این دو مرحله مال و اموال زندگی مشترک تعیین تکلیف میشود و پس از آن کمکم دوستیهای مشترک از بین میرود و به جمعهای جدید میروند یا احساس تنهایی همچنان امتداد پیدا میکند.
- زوجها برای اینکه به هر کدام از این مراحل نرسند چکار باید بکنند؟
دکتر عزتالله کردمیرزا: برای اینکه زوجها به طلاق هیجانی نرسند باید به احساسات خود و همسرشان آگاهی داشته باشند و به آن اصالت بدهند، بتوانند به لحاظ هیجانی با طرف مقابل رابطه برقرار کنند و درک متقابل داشته باشند. همچنین بتوانند هیجانشان را بجا نشان دهند. در حوزه روانشناسی درمان، اصطلاحی به نام« دشمن صمیمی» وجود دارد. این دشمن صمیمی به عنوان نمونه شوهری است که مثل دیوار است و با همسرش حرف نمیزند. در عین حال که صمیمی است نقش یک دشمن را در رابطه بازی میکند. در این مرحله باید برای پیادهروی، حرف زدن با هم و برنامه مشترک، وقت صرف کنند و به علایق همدیگر احترام بگذارند اما اگر هیچ تلاشی نکنند به راحتی وارد فاز دوم، یعنی طلاق روانی خواهند شد. متأسفانه اتفاق مشترکی که در ازدواجها میافتد این است که افراد در ماههای نامزدی نسخه ایدهآلی از خود نشان میدهند ولی بعد از ازدواج احساس مالکیت میکنند و این مسئله، هیجان را در دوطرف از بین میبرد؛ احساس مالکیت در رابطه زناشویی خطرناک است.
- به عبارت دیگر مهارت بعد از ازدواج بسیار مهمتر از قبل از آن است؟
دکتر عزتالله کردمیرزا: بله. ازدواج کردن کار سختی نیست، خوشبخت ماندن کار سختی است. در برخی از موارد فاصله بین ازدواج و طلاق خیلی زیاد نیست ولی آیا این ازدواج میتواند شاد باقی بماند؟ مهم این است که بتوانیم در زندگی روزمره خود خوشبخت باقی بمانیم، استرسها را کنترل کنیم و رابطهمان را با افراد از دست ندهیم.
- برای مرحله دوم طلاق چطور؟
دکتر عزتالله کردمیرزا: در مرحله دوم که آدمها احساس تنهایی میکنند، یکی از متداولترین اتفاقات این است که حضور مرد در خانه کمرنگ میشود و در عین حال هر کدام از طرفین برنامه خاص خود را بدون هماهنگی با طرف مقابل میگذارد و ترجیح میدهند که با دوستانشان یا هر فردی غیر از همسرشان درددل کنند. در این مواقع هر دو طرف فکر میکنند که باید روی پای خود بایستند و نباید به همسر اتکا کنند. مهمترین تهدید زمانی ایجاد میشود که ناامنی روانی ایجاد شود. آدمی که چنین حسی دارد، امکان دارد که هر رفتاری از او سر بزند تا این احساس امنیت را دوباره پیدا کند. در این فاز با خودفکر میکند «اگر هر آنچه در ذهن دارم را به همسرم بگویم، تجربه نشان داده که او درک درستی نخواهد داشت، بنابراین ترجیح میدهم با دوستانم مشورت کنم و...»؛ در این شرایط به همان نسبت که مشکل حقوقی دارید و به وکیل مراجعه میکنید، برای مشکل ارتباطی بهتر است به متخصص مراجعه کنید یا از افراد کلیدی و بیطرف در اقوام کمک بگیرند.
دکتر میرمحمد صادقی: اگر بخواهیم از زندگی مشترک مراقبت کنیم و کمتر در معرض آسیبهای خانوادگی مانند خیانت، آزار و اذیت جسمی و روانی و... قرار بگیریم و در نهایت به طلاق نرسیم، میبایست به 3موضوع و حوزه توجه بکنیم. اولین نکتهای که باید به آن توجه کرد موضوع مراقبت از همسر است. آدمها وقتی در فضاهای عاطفی قرار میگیرند کودک شده و بچگانه رفتار میکنند و همه حسهایشان صمیمانه و کودکانه است. یکی از نیازهایی که در کودکی پررنگ است، نیاز به مراقبت شدن است. در ازدواج نیز کودک درون افراد با محبت خود را نشان میدهد. این کودک که تا آخر عمر با انسان همراه است و نیازها و مطالبات زیادی دارد برای پاسخ گرفتن در قالب ازدواج برنامهریزیهای زیادی کرده است. اگر در ازدواج این نیازهای بهاصطلاح کودکانه پاسخ داده شود احساس عاطفی به شدت برانگیخته میشود، در غیر این صورت رابطه سخت شده و از حالت عاطفی خارج میشود.
در بیشتر موارد دخترها به پدرشان گرایش دارند و در زندگی همیشه بهدنبال و در اشتیاق داشتن یک پدر خوب هستند. در واقع یکی از نیازهای زنان این است مردی که برایشان پدری کند در زندگیشان حضور داشته باشد. مردها هم در رابطه عاطفی دنبال زنی هستند که برایشان مادری کند؛ به معنای اینکه ویژگیهای مهربانانه مادر را داشته باشد. پس وقتی میگوییم مراقبت، منظور مراقبتهای پدرانه و مادرانه است. با توجه به اینکه در کودکی چه نوع مراقبتی از ما شده است از برخی از مراقبتها خوشمان نمیآید. اگر پسری از« بخور- نخور» گفتن دائمی مادرش ناراضی است طبیعتا وقتی ازدواج کند از « بخور» گفتن همسرش و این نوع از مراقبت احساس خوبی نخواهد داشت. ما نیاز داریم که کودکی همسرمان را از همه جوانب بشناسیم. مراقبت هوشمندانه این است که بدانیم همسرمان از چه نوع مراقبتی خوشش میآمده و از چه نوعی بیزار بوده است تا آن کارها را اضافه و یا حذف کنیم.
برای اکثر مردها خورد و خوراک و حاضر بودن غذا اهمیت دارد. اهمیت آن لزوما بهدلیل شکمو بودن نیست بلکه حاضر بودن غذا برای مردها تداعیکننده مهر مادری و فضاهای کودکانه است. اکثر خانمها هم از اینکه همسرشان آنها را به مقصدشان برساند، بهشان پول بدهد یا برایشان خرید کند خوشحال میشوند چرا که برای آنها تداعیکننده مراقبتهای پدرانه است. نکته دوم این است که برای خواستههای غیرمنطقی همسر پاسخی داشته باشیم. اکثر مردم با خواستههایی از همسرشان مواجه میشوند که بهنظرشان غیرمنطقی میآید و فکر میکنند نباید به آن پاسخ بدهند، درصورتی که پاسخدادن به این خواستهها رابطه را گرمتر میکند. این پاسخگویی تاجایی باید باشد که به هیچکدام از طرفین آسیبی وارد نکند. سرمنشأ این خواستهها به نوعی در کودکی افراد قرار دارد و پاسخ دادن به این خواستهها به شدت عواطف را شعلهور میکند. مراجعه کنندهای داشتیم که از شوهرش دائما تقاضای خریدن لباس میکرد تاجایی که شوهرش خسته شد و بهنظرش این کار غیرمنطقی آمد. وقتی به گذشته زن مراجعه شد، دیدیم که زن در کودکی در خانواده فقیری بزرگ شده بود که لباسهای خواهرهای بزرگتر را بعد از کهنهشدن میپوشیده است و همین باعث شده بود که به داشتن لباسهای نو علاقه زیادی نشان دهد. این یک قاعده است که وقتی همسرمان یک درخواست غیرمنطقی دارد پاسخ به نیاز کودکانهای را طلب میکند.
- با این حساب چگونه میتوان بین پاسخ دادن به کودک درون و انجام رفتار بالغانه که مطلوب تلقی میشود فرق گذاشت؟
دکتر میرمحمد صادقی: این هوشیاری و آگاهی که نشان میدهد ما میدانیم با کودک درون فرد مقابل روبهرو هستیم نشانه تفکر بالغانه است. همچنین اگر همسرتان نیز بداند که شما چنین شناختی دارید نشانه بلوغ در اوست. نمیتوان کودک درون افراد را در رابطه همسری حذف کرد ولی اگر بتوان تا حد امکان با بالغِ کودک ارتباط برقرار کرد میتوان رابطهای شاد داشت (هر کودک درون، خود یک بخش بالغ دارد). در رابطه همسری وظیفه این است که به نیازهای کودکانه همسر پاسخ داده شود و بخشهای بالغانه رفتار او را تحریک کرد. اگر بخواهیم صرفا بالغانه (بالغ- بالغ) رفتار کنیم ارتباط همسری پا نمیگیرد و روابط عاطفی رشد نمیکند.
- تغییری که از آن صحبت میکنید تا چه میزان شدنی و عقلانی است؟ آیا فردی که 30سال به یک شیوه مشخص همسری کرده میتواند خود را تغییر داده و سناریویی جدید در داستان عاشقانه خود ایجاد کند؟ آیا میتواند شخصیت خود را تغییر دهد؟
فرحناز رفیعی: برخی از سناریوهای عاشقانه مخرب است. برخی از انواع وابستگیها مرضی است و وقتی فرد در آن قرار میگیرد هم خود را تخریب میکند و هم طرف مقابل را. سناریویی که صدمه میزند را حتما باید عوض کرد. بخشی از کاری که در مشاوره خانواده انجام میشود این است که ببینیم با چه قصهای وارد زندگی شدهاید و رؤیایی که از همسر دارید چیست. در بسیاری از مواقع قصه عشقی که والدین در زندگی خودشان به آن نرسیدهاند به فرزندشان به صورت پیشنویس منتقل میکنند؛ مثلا به فرزندشان میگویند با کسی ازدواج کن که خانواده نداشته باشد. از طرف دیگر نقشی که افراد در زندگی دارند نیز باید تغییر کند. زن و شوهر باید نقش فرزندی را به نقش همسری تغییر دهند و اعتمادی را که به والدین دارند باید به همسرشان منتقل کنند و این کار زمانبر است. برخی زنان و مردان به شیوه سنتی همه توقعاتشان را برآورده میکنند ولی وقتی وارد زندگی میشوند میخواهند همسرشان به صورت مدرن رفتار کند. مثلا زنها مهریه، شیربها و... میگیرند و از طرفی میخواهند شوهرشان ظرف هم بشوید. این تعارضی است که مردها زیر بارش نمیروند.
- اولین زنگ خطرهایی که منجر به گوشزد به زوجین میشود چیست؟ کجای رابطهها امکان بازسازی و بازگشت وجود دارد؟
فرحناز رفیعی: نخستین نشانه، رنجشهایی است که در دلمان میماند و نمیتوانیم آنها را بگوییم. این رنجشها از همسر با نداشتن مهارت شنیدن، همدلی کردن و... میمانند و جایی برای بازگویی پیدا نمیکنند. خیلی وقتها زوجین فکر میکنند که بعد از هر حرفی که میزنند و رنجشی را بیان میکنند طرف مقابل باید راهحلی ارائه بدهد؛ درصورتی که همیشه اینطور نیست. شاید فقط نیاز به شنیده شدن و توجه وجود داشته باشد و نه دادن راه حل. بهنظرم رنجشها که شروع میشود فاصلهها شکل میگیرد. اشتباه بزرگتر بعدی این است که برای پرکردن این فاصله بعضیها بچهدار میشوند و بدون اینکه خودشان متوجه شوند طلاق عاطفی ایجاد میشود. خیلی وقتها وقتی به مشاور نیز مراجعه میکنند با مشکلاتی مواجه میشوند که بزرگ نیستند ولی از عمق زیادی برخوردارند.
اگر به معنای واقعی طلاق عاطفی رخ نداده باشد زوجین میتوانند رابطهشان را بازسازی کنند. طلاق عاطفی یعنی زن و شوهر نسبت به هم بیتفاوت باشند. در طلاق عاطفی، نه رنجش، نه خشم و نه مهری وجود دارد. وقتی طرف مقابل کاری میکند که شما را خشمگین یا خوشحال میکند یعنی نسبت به او حس و رابطهای دارید. متأسفانه وقتی بند بین دونفر پاره شده باشد برخی به رابطههای همزمان روی میآورند. بنابراین بترسیم از این رنجشها، بترسیم از اینکه حرفمان را نمیتوانیم به همسرمان بگوییم. بعضی وقتها ما بلد نیستیم حرف بزنیم یا حتی با هم دعوا کنیم. دعوا کردن هم میتواند بخشی از مهارتهای زندگی باشد. باید بلد باشیم در آن لحظه از خودمان دفاع کنیم و برنده- برنده از ماجرا بیرون بیاییم. وقتی که طوری وارد ماجرا میشوید که میخواهید حتما طرف مقابل را شکست بدهید در طولانیمدت کسی که شکست میخورد طرف مقابل نیست بلکه این رابطه است که شکست میخورد. احساسی که جریحهدار شده است همیشه باقی میماند و برای آن بهتر است به مشاور مراجعه شود. در این بین والدین آخرین کسانی هستند که باید وارد دعوا شوند تا مشکل را حل کنند.
دکتر میرمحمد صادقی: وقتی سرزنش با احساس بد و توهینآمیز شروع میشود باید به فکر چاره بود. این سرزنش کمکم به آزار و اذیت میرسد و عواطف را از بین میبرد. در این شرایط بایستی به سراغ زوجدرمانگرها رفت. وقتی شما فکر میکنید «این همین است که هست و کاریاش نمیتوان کرد» باید احساس خطر کرد.
تا زمانی که زن و شوهر نسبت به هم هیجان مثبت یا منفی دارند میتوان برای رابطه کاری کرد؛ حتی اگر نسبت به هم به شدت احساس تنفر یا عصبانیت کنند. این یعنی فرد مقابل برایشان اهمیت دارد ولی اگر هر کاری بکنند و نسبت به هم بیتفاوت باشند دیگر نمیتوان برای آن رابطه کار خاصی کرد. معمولا در پس عصبانیتها و نفرتهای زناشویی نیاز کودکانهای خفته است که پاسخی دریافت نکرده؛ بنابراین بیتفاوتی خطرناک است.
- آیا مهارتهایی برای یادگیری قبل و بعد از ازدواج وجود دارد؛ به خصوص برای کسانی که سالها از زندگی مشترکشان میگذرد؟
فرحناز رفیعی: هر کتاب روانشناسی که تهیه کنید لیستی از این مهارتها را در اختیارتان میگذارد و خوشبختانه برای آنها هم کلاسهای مختلفی وجود دارد. اگر بتوانیم به افراد باورهای منطقی عشق مثل احترام، همدلی و... را یاد بدهیم یا مفهوم دوست داشتن و دوست داشته شدن را یاد بدهیم زندگی راحتتری خواهند داشت. عشق بهنظر من یک رفتار، تعهد و مسئولیت است و قطع احساس نیست. عشق حاصل شناخت است که در طول زمان بهدست میآید.
دکتر عزتالله کردمیرزا: پاسخ کلیشهای این است که افراد خودآگاهی، مهارت ارتباط مؤثر، انتقاد کردن و انتقادشنیدن، حل مسئله، تصمیمگیری، کنترل گروه همسال، کنار آمدن با استرس و مواجهه با هیجانات ناخوشایند را بهدست بیاورند که خوشبختانه همه اینها آموزش داده میشود و لازم است افراد این آموزش را قبل از ازدواج ببینند. اما پاسخ غیرکلیشهای این است که یک بار بیاییم و سؤالات و مواردی که ما را در مورد همسرمان رنج میدهد بنویسیم. تمام امکانات برای حل این سؤالات بهاصطلاح «کشنده» را برآورد کنید، ساعتی را با همسرتان برای حل این سؤالات در نظر بگیرید. قطعا همسرتان هم چنین سؤالاتی دارد. معمولا برخی از سؤالات سوءتفاهم است و بهراحتی برطرف میشود. برخی نیاز به تغییر در دو طرف دارند. زندگی به معنای ثبات نیست. زندگی باید پویا باشد و هر دورهای و هرزمانی نیازهای خاص خودش را دارد. اگر بخواهیم مانند زندگیهای امروزی توجهمان را بیرون از خانه جلب کنیم طبیعی است که زندگی شادی را تجربه نخواهیم کرد. عشق مثل یک مثلث است که در هر رأس آن صمیمیت، تعهد و اشتیاق قرار دارد و هردو طرف باید نسبت به هم این سهویژگی را داشته باشند. اگر هر کدام از این پایهها بلنگد باید به فکر چاره افتاد. یک راه عملی این است که زوجین به این سه رأس زندگی یکدیگر نمره بدهند و ارزیابی کنند و خود دو نفر باید برای رابطه تلاش کنند.
خیلی از وقتها برای داشتن رابطه صمیمانه در زندگی مشترک باید به شیوه زندگی رجوع کرد و آن را مورد بازبینی قرار داد. من همیشه به مراجعانم میگویم که ببینند آیا این همان زندگیای است که آرزویش را داشتند؟ خیلی وقتها ازدواجها بر اثر جوّ شکل میگیرد. همیشه یادتان باشد که تازگی رابطه باید حفظ شود و این نیاز به خلاقیت، خوشبینی، امیدواری و معنویت دارد و شرایطی که بتواند آنها را با معنای زندگی آشنا کند.
دکتر میرمحمد صادقی: آموزشهای قبل از ازدواج برای تشکیل خانواده بسیار اهمیت دارد و میتوان آن را فرا گرفت، ولی بهطور کلی یکی از مواردی که بایستی برای انتخاب همسر به آن دقت کرد این است که رابطه فرد با والدین و فامیلش چگونه است. معمولا افرادی که در روابط خانوادگی فامیلی دچار مشکل هستند در آینده زوجهای خوبی نخواهند بود. دختری که با پدرش مشکلات زیادی دارد احتمال اینکه در آینده با شوهرش مشکل داشته باشد زیاد است، همچنین پسری که با مادرش یا خواهرش مشکل داشته باشد بعدها مشکلزا خواهد بود، مگر اینکه زوج یا زوجه هیچ شباهتی به اعضای خانواده نداشته باشد. بهطور کلی هر چه افراد از مکانیسمهای روابط و پویاییهای مورد نیاز برای روابط زناشویی مطلع باشند بعدها در زندگی تأثیر مثبت خواهد گذاشت. بعد از ازدواج نیز با مطالعه و رفتن به کلاسها میتوان فراگرفت. در سنهای بالا شاید برای ایجاد این پویایی نیاز به مشاور هم باشد. زندگی زناشویی مثل ضربان قلب است همیشه در نوسان است؛ زمانی متوقف میشود که زوجین نسبت به هم بیتفاوت شوند.
نمیشود ضمانتی برای طلاق نگرفتن داد
دکتر عزتالله کردمیرزا: نمیتوان در مورد طلاق نگرفتن در زندگی هیچ ضمانتی داد. سیاستمداری میگوید که ازدواج مثل قلعهای است با دیوارهای بلند، کسانی که درون آن هستند میخواهند بیرون بیایند و کسانی که بیرون آن هستند میخواهند از آن خارج شوند. اما نگاه خوشبینانه این است که آدمها با ازدواج کامل میشوند؛ ولی باید توجه داشت که آدمها باید کامل شوند بعد ازدواج کنند. اگر کسی در ساختار شخصیتیاش مشکلی داشته باشد قطعا نمیتواند به این فکر کند که اگر ازدواج کند حتما همه مشکلاتش حل میشود.باید از خودمان بپرسیم که برای چه میخواهیم ازدواج کنیم:
به خاطر ویژگیهای ظاهری، پول، به اجبار خانواده و... . یکی از خطاهای ازدواج این است که به خاطر دل دیگران ازدواج کنید؛ یعنی صرفا به اصرار مادر و پدر دست به این کار زده شود. این نوع ازدواج خیلی نمیتواند ازدواج شادی باشد. آدمها هم باید خودشان را در موضوع مهم ازدواج لحاظ کنند.آدمی که تعارض دارد نباید بدون حل کردن آن ازدواج کند. خیلی وقتها ما باور نداریم که میتوان مسیری را هموار و بعد حرکت کرد، فقط میخواهیم آزمایش و خطا کنیم. درصد کمی از آنها زندگی شادی را تجربه خواهند کرد.
به تغییر آدمها خوشبین هستم
فرحناز رفیعی: برای تغییر هیچوقت دیر نیست. اگر زوجین ترس از دست دادن و فروپاشی زندگیشان را داشته باشند تمام هوش و ذکاوتشان را به خرج میدهند که مهارتها را یاد بگیرند. یادگیری مهارتها با تغییر شخصیت دو چیز متفاوت است. ما آدمهایی داریم که غیر ارادی از لمس کردن بدشان میآید. ما نمیتوانیم کاری کنیم که آنها از این کار خوششان بیاید ولی میتوانیم این مهارت را به آنها یاد بدهیم که این کار را برای اطرافیانش انجام دهند. بعضیها فکر میکنند که طرف مقابل کاری که انجام میدهد باید از اعماق وجودش باشد. آیا شما برای برخورد با کودکان همیشه از اعماق وجودتان لبخند میزنید؟ مسلما چنین نیست ولی همیشه یک رفتار مشخص با بچهها دارید و بچهها هیچ وقت متوجه نمیشوند که شما لبخند، بوسه و نوازش را از اعماق وجودتان انجام دادهاید. برخی از رفتارها بعد از انجام طولانیمدت آن بهوجود میآیند. بعضی وقتها ما کاری انجام میدهیم بعد آرامآرام به شناخت در مورد آن میرسیم. زنی از همسرش میخواهد که با خریدن گل به او توجه کند. شوهر با هزار چون و چرا و خجالت و اصرار و تغییر رفتار بالاخره گل میخرد و به همسرش میدهد ولی زن در نهایت میگوید که مشاور به تو یاد داده است و قبول نیست، باید از ته دلت باشد. اینجاست که رنجشهای کوچک نمیگذارد که رابطه شکل جدید بگیرد.ولی من به تغییر آدمها تا آخرین لحظه عمر خوشبین هستم.
چرخه افسردگی، اضطراب و مشکلات خانوادگی
دکتر میرمحمد صادقی: در روابط زناشویی باید به 2نکته اضطراب و افسردگی در فرد مقابلمان توجه بکنیم. نخستین علائم ناخوشیهای روانی غمگینیهایی به شکل افسردگی و استرسهایی درونی مانند اضطراب است. در این دو حالت رابطه همسران آسیبپذیر خواهد بود و یکی از وظایف همسران این است که این مسائل را حل کنند. وقتی اضطراب و افسردگی شدت میگیرد عوارض و نتایج بدتری ایجاد میشود که یکی از آن عوارض خشونت است. افسردگی و غمگینی، آستانهتحمل را پایین میآورد و فرد را به پرخاشگری میکشاند. در بسیاری از مواقع وقتی اضطراب و افسردگی افراد درمان میشود خشونت و پرخاشگری افراد کنترل میشود. خود فرد افسرده و مضطرب بایستی برای درمان پیشقدم شود و برای درمان به روانشناس و روانپزشک مراجعه کند. اگر به متخصص مراجعه نکنید این موضوع مثل خوره زندگی را نابود خواهد کرد. البته مشکلات خانوادگی به همراه افسردگی و اضطراب یک چرخه را تشکیل میدهند. یکی از بهترین کارهایی که باعث میشود مشکلات پیشرو را رفع کرد؛ حذف اضطراب و افسردگی است. این وظیفه فرد مضطرب و افسرده است که بهدنبال درمان برود. البته معمولا چنین فردی چنان درون خود فرو میرود که فکر میکند نیاز به درمان ندارد.